عشق حسي است كه به معناي دوست داشتن فرد يا چيزي است همچنين احساسي عميق، علاقهاي لطيف يا جاذبهاي شديد است كه محدوديتي در موجودات و مفاهيم ندارد اما محدوديت در فكر و عملكرد دارد و ميتواند در حوزههايي غيرقابل تصور ظهور كند
گاهي عشق بيش از اندازه ميتواند شكلي تند و سخت و غيرعادي به خود بگيرد كه گاه زيانآور و خطرناك است و گاه موجب احساس شادي و خوشبختي ميشود.
جمعي از محققان انسانشناس و نژادشناس آمريكايي طول مدت عشق را سه سال قلم داد نمودند و معتقدند اين حس نهايتاً سه سال دوام دارد. طول مدت عشق ديوانه وار نيز فقط ۷ ماه است و بعد از شدت آن كاسته ميشود. تحقيقات بيان ميكنند افراد در دراز مدت كمتر پيش ميآيد كه تا آخر عمر دركنار هم بمانند اما در كل عشق باور و احساسي عميق و لطيفي است كه با حس صلحدوستي و انسانيت در تطابق است.[۴] عشق نوعي احساس عميق و عاطفه در مورد ديگران يا جذابيت بيانتها براي ديگران است. در واقع عشق را ميتوان يك احساس ژرف و غيرقابل توصيف انساني دانست كه فرد آن را در يك رابطه دوطرفه با ديگري تقسيم ميكند در واقع عشق نماي خارجي ندارد بلكه يك احساس عميق دوستي است. با اين وجود كلمه «عشق» در شرايط مختلف معاني مختلفي را بازگو ميكند: علاوه بر عشق رمانتيك كه آميختهاي از احساسات و ميل جنسي است، انواع ديگر عشق مانند عشق عرفاني و عشق افلاطوني، عشق مذهبي، عشق به خانواده را نيز ميتوان متصور شد، در واقع اين كلمه را ميتوان در مورد علاقه به هر چيز دوست داشتني و فرح بخش، مانند فعاليتهاي مختلف و انواع غذا به كار برد.[۵][۶] جملهٔ «عشق چيست؟» به زبان انگليسي، "?What is love"، در سال ۲۰۱۲ ميلادي، پرتكرارترين عبارت جستجو شده به اين زبان در جستجوگر گوگل بودهاست
عشق براي بيان و همچنين گفتار نياز به يك ترانه دارد ترانه هايي كه با آن بتوان به طرف مقابل ابراز علاقه كرد و احساس خود را در ترانه ها به طرف مقابل بيان كرد بهترين راه براي ابراز علاقه فرستادن يك ترانه براي اوست آهنگ هاي عاشقانه اي كه ميتواند تاثير زيادي در رابطه داشته باشد
ريشهٔ واژه
الگويي از دوستداران كهن، رومئو و ژوليت، نقاشي از فرانك ديكسي
عشق از عشقه گرفته شده و آن گياهي بدون ريشه است به نام لبلاب، چون بر درختي پيچد آن را بخشكاند. عشق صوري درخت جسم صاحبش را، خُشك و زردرو ميكند، اما عشق معنوي بيخ درخت هستي اعتباري عاشق را خشك سازد و او را از خود بميراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معني كردهاند.
مطالعه نشان دادهاست كه هنگام احساس علاقه زياد و عشق تغيير و تحولات چشمگير ي در بدن اتفاق ميافتد و بدن واكنشهاي متفاوتي را از خود نشان ميدهد. در گذشته تصور ميشد كه واژهٔ عشق ريشهٔ عربي دارد؛ ولي عربي و عبري هر دو از خانوادهٔ زبانهاي سامياند، و واژههاي ريشهدار سامي همواره در هر دو زبان عربي و عبري معنيهاي يكسان دارند؛ و عجيب است كه واژهٔ «عشق» همتاي عبري ندارد و واژهاي كه در عبري براي عشق به كار ميرود اَحَو (ahav) است كه با عربي حَبَّ (habba) هم خانوادهاست؛ ولي ديدگاه جديد پژوهشگران اين است كه واژهٔ «عشق» از iška اوستايي[۱۰] به معني خواست، خواهش و گرايش ريشه ميگيرد كه آن نيز با واژهٔ اوستايي iš به معني «خواستن، گراييدن، آرزو كردن و جستجو كردن» پيوند دارد. همچنين، به گواهي بهرام فرهوشي، اين واژه در فارسي ميانه به شكلِ išt به معني خواهش، گرايش، دارايي و توانگري است. خود واژههاي اوستايي و سنسكريت نام برده شده در بالا از ريشهٔ هندي و اروپايي (زبان آرياييان) نخستين يعني ais به معني خواستن، ميل داشتن و جُستن ميآيد كه شكل آن aisskā به چم خواست، گرايش و جستجو است. گذشته از اوستايي و سنسكريت، در چند زبان ديگر نيز برگرفتههايي از واژهٔ هندي و اروپايي نخستين ais بازماندهاست.[۱۰]
فردوسي نيز كه براي پاسداري از زبان فارسي از به كار بردن واژههاي عربي آگاهانه و هوشمندانه خودداري ميكند ولي واژهٔ عشق را به آساني و باانگيزه به كار ميبرد و با آن كه آزادي سرايش به او توانايي ميدهد كه واژهٔ ديگري را جايگزين عشق كند، واژهٔ حُب را به كار نميبرد.[نيازمند منبع]
در زبان فارسي به كسي كه داراي احساس عشق نسبت به كسي ديگر است، دلداده يا عاشق و به كسي كه مورد احساس عشق طرف ديگر است؛ دلبر، دلربا يا معشوق ميگويند. واژه عشق در ادبيات فارسي به ويژه ادبيات غنايي، پايگاه و اهميتي ويژه و والا دارد و بسياري از شاعران پارسي، درباهٔ عشق و عاشقي، وصف معشوق و سختيهاي عاشقي، اشعاري با ارزش ادبي والا دارند. همچنين گاهي اوقات، اين كلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نيز آمدهاست كه در مقوله عرفان و مذهب ميگنجد.[۱۱]
بررسي معني
نويسهٔ چيني سنتي به مفهوم عشق (愛) كه از يك قلب (در وسط) تشكيل شده كه داراي «كشش»، «احساس» يا «تفاهم» است و يك احساس با ارزش را يادآوري ميكند.
اگر چه تعريف دقيق كلمه «عشق» كار بسيار سختي است و نيازمند بحثهاي طولاني و دقيق است، اما جنبههاي گوناگون آن را ميتوان از راه بررسي چيزهايي كه «عشق» يا عاشقانه «نيستند» تشريح كرد. عشق به عنوان يك احساس مثبت (وشكل بسيار قوي «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (يا بياحساسي محض) قرار ميگيرد و در صورتي كه درآن عامل ميل جنسي كمرنگ باشد و يك شكل خالص و محض رابطه رمانتيك را متضمن باشد، با كلمه شهوت قابل قياس است؛ عشق در صورتي كه يك رابطه بين فرد وديگر افراد را توصيف كند كه درآن زمزمههاي رمانتيك زيادي وجود دارد در مقابل دوستي و رفاقت قرار ميگيرد؛ با وجود آنكه در برخي از تعريفها «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بين دو نفر در بافتهاي خاص تأكيد دارد.[۱۲]
«عشق» در معناي عام خود بيشتر به وجود رابطه دوستانه بين دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعي توجه و اهميت دادن به يك شخص يا شيء است كه حتي گاهي اين عشق محدود به خود نميشود (مفهوم خودشيفتگي). با اين وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتي وجود دارد. عدهاي وجود عشق را نفي ميكنند. عدهاي هم آن را يك مفهوم انتزاعي جديد ميدانند و تاريخ «ورود» اين واژه به زبان انسانها و در واقع اختراع آن را طي قرون وسطي يا اندكي پس از آن ميدانند كه اين نظر با گنجينه باستاني موجود در زمينه عشق و شاعري در تضاد است. عده ديگري هم ميگويند كه عشق وجود دارد و يك مفهوم انتزاعي صرف نيست، اما نميتوان آن را تعريف كرد و در واقع كميتي معنوي و متافيزيك است. برخي از روانشناسان اعتقاد دارند كه عشق عمل به عاريه سپردن «مرزهاي خودي» يا «حب نفس» به ديگران است. عدهاي هم سعي دارند عشق را از طريق جلوههاي آن در زندگي امروزي تعريف نمايند.[۱۳]
تفاوتهاي فرهنگي ميان كشورها و اقوام مختلف امكان دستيابي به يك معناي همگاني و فراگير درمورد كلمه عشق را تقريباً ناممكن ساختهاست. در توصيف كلمه عشق ممكن است عشق به يك نفس يا عقيده، عشق به يك قانون يا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبيعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، يا عشق به انواع مفاهيم ديگر در نظر باشد و افراد مختلف براي افراد و چيزهاي مختلف درجه دوست داشتن متفاوتي را بروز ميدهند. عشق مفهومي انتزاعي است كه تجربه كردن آن بسيار سادهتر از توصيفش است. به علت پيچيدگي مفهوم عشق و انتزاعي بودن آن معمولاً بحث درمورد آن به كليشههاي ذهني خلاصه ميشود و درمورد اين كلمه ضربالمثلهاي زيادي وجود دارد، از گفته ويرژيل يعني «عشق همه جا را تسخير ميكند» گرفته تا آواز گروه بيتلز يعني «همه چيزي كه به آن احتياج داري عشق است». برتراند راسل عشق را يك «ارزش مطلق» ميداند كه در برابر ارزش نسبي قرار دارد.[۱۴]
انواع عشق
عشق حيراني - اصطلاح حيراني (Agape) توسط مسيحيان اوليه (و به خصوص يونانيان، ريشه اين كلمه يوناني است) براي اشاره به پذيرش بيقيد و شرط و دوست داشتن يك فرد اطلاق شدهاست. اين نوع از عشق بر اساس تصميم و نه احساسات شكل ميگيرد.
عشق با وقار - نوعي رفتار مودبانه و موقرانه كه در اواخر قرون وسطي در مورد خانمها و عاشقان آنها به كار ميرفت.
عشق دروغين - نوعي عشق نادرست با هدف كسب ماديات (مي توان مفهوم عشق را براي اين نوع، قائل نشد)
عشق جنسي (eros) - ميل جنسي نسبت به يك فرد
عشق به خانواده - عشق به افراد خانواده و مهرباني به آنها
عشق آزاد - رابطه جنسي بر اساس انتخاب فرد كه محدود به ازدواج نميشود
شيفتگي - در عهد جديد به معناي عشق احساسي مشروط به كار ميرود يعني «دوستت دارم چون…»
عشق افلاطوني – يك رابطه نزديك كه درآن رابطه جنسي وجود ندارد يا سركوب يا محدود شدهاست.
عشق ظاهري - رابطه عاشقانهاي كه در آن پختگي لازم وجود ندارد و «راستين» نيست. اين كلمه داراي بار معنايي منفي است و تأكيد دارد كه عشق در دوران جواني معمولاً كمتر راستين و واقعي است.
عشق به مذهب - تعهد و دوست داشتن خدا يا مذهب
عشق رومانتيك ـ علاقهاي كه تركيبي از صميميت و ميل جنسي است
عشق راستين - عشق بدون قيد و شرط يا انگيزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها يا عقايدش. همچنين به عشق بيقيد و شرط اشاره دارد.
عشق يك طرفه - مهر عاطفهاي كه يك طرفهاست
شهوت - عاطفه بر اساس شهوت و تمايل به ارضاي نفس.
عشق لحظهاي - عشقي كه در لحظهاي كه فرد براي اولين بار با فردي تماس ميگيرد به وجود ميآيد. از اين عشق به مراتب در داستانها و ادبيات ياد شدهاست و به “ love at first sight ” معروف است.
عشق مستلزم فداكاري - فداكاري و گذشتن از جان يا چيز با ارزش ديگري برمبناي عشق.[۱۵]
عشق اساطيري - به عشقهاي داستاني و سرشار از شور و هيجان به معشوق رسيدن عشق اساطيري ميگويند[۱۶]
تقسيمبندي انواع عشق
عشق طبعي و عشق روحاني و عشق الهي - در عشق طبعي عاشق معشوق را از براي خود خواهد. در عشق روحاني عاشق معشوق را هم از براي خود و هم از براي معشوق خواهد. در عشق الهي عاشق معشوق را نه براي خود بلكه براي معشوق ميخواهد.[۱۷]
عشق حقيقي و عشق مجازي - عشق مجازي از حسن صوري پيدا ميشود و مانند آن ناپايدار است. از اين عشق حاصلي جز بقاي نسل باقي نميماند. اين عشق از تصعيد و تلطيف ميلي جنسي پيدا ميشود. اما عشق حقيقي يا عشق الهي، فيض و جذبهاي است كه از طرف معشوق مطلق، بر دل عاشق صادق فرود ميآيد.[۹]
عشق عرفاني
اروس (eros): عشق شهواني - عشق به زيبايي - فاقد منطق - عشق فيزيكي كه بواسطه جذابيت و كششهاي جسماني يا ابراز آن بطور فيزيكي نمايان ميگردد -همان عشق در نگاه اول - با شدت آغاز شده و به سرعت فروكش ميكند.
لودوس (ludus): عشق تفنني - اين عشق بيشتر متعلق به دوران نوجواني ميباشد - عشقهاي رمانتيك زودگذر - لودوس ابراز ظاهري عشق ميباشد - كثرت گرا نسبت به شريك عشقي - به اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازميگرداند -رابطه دراز مدت بعيد بنظر ميرسد.
فيلو (philo): عشق برادرانه - عشقي كه مبتني بر پيوند مشترك ميباشد -عشقي كه بر پايه وحدت و همكاري بوده و هدف آن دستيابي به منافع مشترك ميباشد.
استورگ (storge): عشق دوستانه - وابسته به احترام و نگراني نسبت به منافع متقابل - در اين عشق همنشيني و همدمي بيشتر نمايان ميباشد - صميمانه و متعهد- رابطه دراز مدت است - پايدار و بادوام - فقدان شهوت.
پراگما (pragma): عشق منطقي - اين مختص افرادي است كه نگران اين موضوع ميباشند كه آيا فرد مقابلشان در آينده پدر يا مادر خوبي براي فرزندانشان خواهند شد؟ عشقي كه مبتني بر منافع و دورنماي مشترك ميباشد - پايبند به اصول منطق و خردگرا ميباشد - همبستگي براي اهداف و منافع مشترك.
مانيا (mania): عشق افراطي - انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگيز - شيفتگي شديد به معشوق - اغلب فاقد عزت نفس -عدم رضايت از رابطه - مانند وسوسه ميماند و ميتواند به احساسات مبالغه آميز و افراطي منجر گردد - عشق دردسر ساز - عشق وسواس گونه.
اگيپ (agape): عشق الهي - عشق فداكارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمايل انجام دادن كاري براي ديگران بدون چشمداشت) - عشق گرانقدر
ساغر (saghar): تركيبي از با ارزشترين عشقها -ديوانگي-جنون (تمام لحظات به ياد معشوق بودن)-بي خوابي و كابوس شبانه-
دست به هركار زدن (حتي خودكشي به خاطر معشوق).
عشق عرفاني
نوشتار اصلي: عشق عرفاني
عشق از مسائل بنيادين عرفان و تصوف اسلامي است، چندانكه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حكمت متعاليه قابل فهم نيست. البته عشق ار مقولاتي است كه تعريفش به ذات، ناميسر است و كنهاش در غايت خفا و پوشيدگي است.
عشق از مصدر عَشق(=چسبيدن والتصاق) است. به گياه پيچك عَشَقه گويند زيرا بر تنه درخت ميپيچد و بالا ميرود و آن را خشك ميكند؛ و اين تمثيل حالت عشق است كه بر هر دلي عارض شود احوال طبيعي او را محو ميكند.[۱۸]
مورخان از رشد تدريجي تصوف سخن گفتهاند كه باعرفان زهدي و خوفي آغاز و بهتدريج به عشق و دلسپردگي تبديل ميشود و سرانجام بر معرفت و شناخت باطني تأكيد ميكند. نويسندگان زيادي دربارهٔ عشق نوشتهاند از رابعه وحلاج تا غزالي و به خصوص برادرش احمد غزالي وبعدها عين القضات همداني وعطار نيشابوري، اما ابن عربي و جلال الدين محمد مولوي، هرچند در دو جريان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بودهاند.
عشق دركلام افلاطون
افلاطون گويد: عشق، واسطه انسانها و خدايان است و فاصله آنها را پُر ميكند.
همو گويد: عشق در همه كائنات جاري است.
او ميگويد: عشق پيوند دهنده همه جهان است.[۱۹]
هفت وادي - اثر بهاءالله
عشق هستي قبول نكند و زندگي نخواهد حيات در ممات بيند و عزّت از ذلّت جويد بسيار هوش بايد تا لايق جوش عشق شود و بسيار سر بايد تا قابل كمند دوست گردد مبارك گردني كه در كمندش افتد و فرخنده سري كه در راه محبّتش بخاك افتد. پس اي دوست از نفس بيگانه شو تا به يگانه پي بري و از خاكدان فاني بگذر تا در آشيان الهي جايگيري نيستي بايد تا نار هستي برافروزي و مقبول راه عشق شوي. نكند عشق نفس زنده قبول نكند باز موش مرده شكار عشق در هر آني عالمي بسوزد و در هر ديار كه علم برافرازد ويران سازد در مملكتش هستي را وجودي نه و در سلطنتش عاقلان را مقرّي نه نهنگ عشق اديب عقل را ببلعد و لبيب دانش بشگرد هفت دريا بياشامد و عطش قلبش نيفسرد و هل من مزيد گويد از خويش بيگانه شود و ازهر چه در عالم است كناره گيرد. با دو عالم عشق را بيگانگي اندر او هفتاد و دو ديوانگي صد هزار مظلومان در كمندش بسته و صد هزار عارفان به تيرش خسته هر سرخي كه در عالم بيني از قهرش دان و هر زردي كه در رخسار بيني از زهرش شمر جز فنا دوايي نبخشد و جز در وادي عدم قدم نگذارد و لكن زهرش در كام عاشق از شهد خوشتر و فنايش در نظر طالب از صد هزار بقا محبوبتر است. پس بايد به نار عشق حجابهاي نفس شيطاني سوخته شود تا روح براي ادراك مراتب سيّد لو لا ك لطيف و پاكيزه گردد.
عشق در كلام مولانا
هرچه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم خجل باشم از آن
كلام مولانا اساساً چيزي بجز عشق نيست، عشق مانند ساير اجزاء جهان حقيقتي است سيال و مواج و توقف و درنگ ناپذير، و در حقيقت عنايت و هدايتي است الهي و تفسير آن در دفتر و كتاب نگنجد.
عشق جز دولت وعنايت نيست
جز گشاد دل وهدايت نيست
عشق را بوحنيفه درس نگفت
شافعي را در او روايت نيست
عشق در كلام روزبهان بقلي فسايي
«عشق سيفي است كه از عاشق سر حدوث برميدارد. عشق كمالي است كه از كمال حق است، چون در عاشق پيوندد، از صرف عبوديت و حدوثيت به جلال الهيت، ظاهر و باطنش ربّاني شود. ذكر موت بر ايشان روا نباشد. هر كه به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وي راه نيابد.»[۲۰]
عشق در كلام بايزيد بسطامي
«هركه را محبت حق بكشد ديت او ديدار حق است، و هركه را عشق حق او را بكشد ديت او همنشيني با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردي)
تا رفت ديده و دل من در هواي عشق بنمود جا به كشور بي منتهاي عشق
وارسته گشت و صرفنظر كرد از دو كون اينسان شود كسي كه دهد دل براي عشق
ما راست عشق و هركه به عالم جز اين بود بيگانه باشد او، نشود آشناي عشق
(به نقل از نامه دانشوران ناصري، جلد ۴)[۲۱]
عشق در كلام شاه نعمتالله ولي
تن به جان زنده است و جان از عشق در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند كه ذوق عاشق چيست باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در كاينات موجود است جُـود عشق است و باشد آن را عشق
عاشقان عشق را به جان جويند عاقلان اند غافلان از عشق
نعمتالله كه مير مستان است ميدهد بنده را نشان از عشق[۲۲]
عشق در كلام جواد نوربخش
«صوفي در پيشگاه حق به تسليم و رضا ميايستد كه: من راضي به رضاي توأم و بدون آنكه هيچ گونه توقعّي داشته باشم از روي محبت به تو عشق ميورزم و در انديشه پاداشي نيستم. برهمين اساس است كه عشق صوفيان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و بركنار از ترس و وحشت است كه صوفي خواست و تمنّايي ندارد و قهر و جفاي او را همان اندازه ميپسندد كه وفايش را، معدودي از صوفيان در طريق عشق و دوستي به مرحلهاي رسيدهاند كه در معشوق (حق) فنا شدهاند و مولانا در حقشان فرمودهاست:
جمله معشوق است و عاشق پردهاي زنده معشوق است و عاشق مردهاي[۲۳]
«عشق نتيجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقيقت محبت صفت ارادت حق است كه از صفات ذات ميباشد. چون عشق به عام تعلق گيرد، آن را ارادت گويند، و آفرينش موجودات نتيجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گيرد، آن را رحمت گويند، چون به اخص تعلق گيرد، آن را نعمت گويند و اين نعمت ويژه انسان است و مرتبه تمامي نعمت منعم».[۲۴]
اساس آفرينش (از ديوان نوربخش)
بي عشق جهان بلاست يكسر ناكامي و ابتلاست يك سر
آن كس كه به عشق آشنا نيست بيگانه به چشم ماست يك سر
عشق است اساس آفرينش هرچيز از آن به پاست يك سر
بي عشق حيات هيچ و پوچ است بيهوده و نارواست يك سر
هر دل كه نسوزد از غم عشق جاي هوس و هواست يك سر
گر اهل دلي به عشق رو كن نا سوخته دل بلاست يك سر
عمري دل نوربخش با عشق آسوده ز ماسواست يك سر
نداي عشق (از ديوان نوربخش)
ماييم در سراچه هستي گداي عشق خدمتگزار عالم و آدم براي عشق
از پا فتادهايم مگر حق مدد كند تا طي كنيم راه وصالش به پاي عشق
در مردم زمانه صفايي نديدهايم خو كردهايم از دل و جان با صفاي عشق
با پاي بي نشاني و با حال بيخودي شايد رسيم در حرم كبرياي عشق
در كشتي اميد به گرداب حيرتيم ما را مگر نجات دهد ناخداي عشق
از ما مپرس مسئله كفر و دين دگر كفر است در طريقت ما ماسواي عشق
از ملك عقلِ خيره بشدّت دلم گرفت اي بخت همّتي كه پرم در هواي عشق
در خانه من و تو بجز دردسر نبود بايد پناه برد به دولتسراي عشق
اي نوربخش گوش سر خويش را ببند تا بشنوي به گوش دل خود نداي عشق
عشق در نزد غربيها و مقايسه آن با نظر صوفيه
«عشق در ذهن غربيان معمولاً به عنوان كششي تلقي ميشود كه موجب محبت انسان به همنوعان او ميگردد و در نوع عالي آن باعث جلب افراد انسان به سوي حقيقت ميباشد. از نظر غربيها عاشق بايد بياموزد كه چگونه دوست داشته باشد. اما اين نحوه تلقي براي صوفيه بسيار ابتدايي است. عشق براي صوفي از جمله عواطف نيست، بلكه جذبهاي است الهي. در تصوف وقتي صحبت از عشق الهي به ميان ميآيد منظور كششي است كه از جانب حق متوجه صوفي ميشود و صوفي را به حق ميكشاند؛ بنابراين تأكيد نه بر كوشش عاشق بلكه بر كشش حق است. به همين دليل صوفيه گفتهاند كه: عشق آمدني است و مانند سيلي است خروشان، و صوفي منتظر است تا اين سيل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوي:
ماهيت عشق از نگاه اسلام
عاشقان در سيل تند افتادهاند برقضاي عشق دل بنهادهاند[۲۵]
ديدگاههاي علمي
در طول تاريخ دو مقوله فلسفه ودين بيشترين مطالب را راجع به مفهوم عشق بيان كردهاند. درقرن گذشته روانشناسي در مورد عشق به وفور اظهار نظر كردهاست. امروزه علوم روانشناسي تكاملي، زيستشناسي تكاملي، مردمشناسي، علم اعصاب و زيستشناسي در مورد ماهيت عشق و عملكرد آن بحثهاي زيادي را مطرح كردهاند. در مدلهاي زيستشناسي مربوط به جنسيت، عشق به عنوان يك غريزه موجود در پستانداران همانند گرسنگي و تشنگي مطرح شدهاست. روانشناسي عشق را پديدهاي اجتماعي و فرهنگي قلمداد ميكند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثي عشق را مطرح كرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صميميت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صميميت رازها و جزئيات زندگي شخصي خود را براي يكديگر بازگو ميكنند. صميميت معمولاً در دوستي يا عشق رومانتيك بروز ميكند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت يا رابطه جنسي سومين قالب عشق است كه مهمترين پارامتر محسوب ميشود. يلا اين مدل را اندكي تغيير داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفساني و شهوت رومانتيك تقسيمبندي كرد.[۲]
تفاوت عشق و شهوت
محققان دانشگاه شيكاگو ميگويند حركات چشم نشان ميدهد كه به چه كسي به چشم شريك و معشوق آينده نگاه ميكنيد و چه كسي به عنوان شريك جنسي، نظرتان را گرفتهاست. تحقيقات قبلي كه زير نظر خانم كاسيوپو صورت گرفته نشان داده بود كه عشق و ميل جنسي نقاط مختلفي را در مغز فعال ميكنند. تحليل دادهها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روي صورت متمركز و ثابت ميماند اما در نگاه شهواني چشم، از صورت به سمت ديگر اعضاي بدن حركت ميكند و بر روي بدن ثابت ميشود. دكتر كاسيوپو ميگويد اين بررسي نشان ميدهد كشش جنسي تا حدي محصول تجربيات صرفاً حسي (sensory) است اما عشق انعكاس انتزاعيتر اين احساسات است.[۲۶]
در عقايد پيشينيان نيز همانطور كه در ماهي (صورت فلكي) ديده ميشود مردم دو ماهي جدا از هم را درنظر ميگرفتند كه يكي نماد عشق و ديگري نماد شهوت بوده و در آلفاي اين صورت فلكي، ستاره رشا (به معني ريسمان)، در هم گره ميخوردند.
منشأ شيميايي
اين نوشتار يا بخش، مفهوم كامل و روشن را نميرساند. لطفاً با ويرايش كردن يا افزودن جزئيات بيشتر به بهبود مقاله كمك كنيد و سپس اين برچسب را برداريد.
بر اساس شواهد علم اعصاب درهنگامي كه فرد عشق خود را بروز ميدهد، تعدادي عنصر شيميايي در مغز فرد فعال ميشوند. اين مواد شيميايي عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامين، نوراپي نفرين، سروتونين، اكسيتوسين و وازوپرسين. درهنگام برقراري رابطه جنسي يا احساسات شهواني ميزان تستسترون و استروژن در مغز افزايش پيدا ميكند. معمولاً دوپامين، نوراپي نفرين و سروتونين در مرحله جذب نظر فرد مقابل حضور پررنگ تري دارند. به نظر ميرسد اوكسي توسين و وازوپرسين به روابط پردوام و قوي ارتباط دارند. در دسامبر ۲۰۰۵، دانشمندان ايتاليايي در دانشگاه پاويا متوجه شدند كه وقتي فرد براي اولين بار عاشق ميشود، ميزان مولكولي كه به عنوان NGF عامل رشد عصب شناخته ميشود افزايش مييابد اما پس از يكسال ارتباط بين طرفين مقدار اين مولكول به حالت اول بر ميگردد. «سطح NGF در افرادي كه عاشق بودند بسيار بيشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [بهطور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml] و اين مقدار در مورد افرادي كه رابطه دراز مدتي را تجربه كردهاند و افرادي كه هيچ ارتباط عاشقانهاي نداشتهاند به ترتيب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml], [۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنين ميان ميزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگي معني داري وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقيه NTها هيچ تفاوتي مشاهده نشد. در ۳۹ مورد كه فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ كرده بود اما به عقيده خودشان وضعيت رواني شان نسبت به زمان آشنايي تفاوت كرده بود سطح NGF كاهش يافته بود و تقريباً برابر سطح NGF گروه كنترل بود.»[۲۷]
مراحل عاشق شدن
عاشق شدن يك فرايند شيميايي است. وقتي فردي عاشق ميشود، مجموعهاي از واكنشها در بدن او رخ ميدهد. به عقيده كارشناسان اين تغيير و تحولات شيميايي تضمينكننده بقاي گونه انسان هاست. نشانههاي عاشق شدن، كه شبيه بروز كردن علايم بيماري هاست، به وضوح قابل شناسايي است؛ از عرق كردن دستها گرفته تا از بين رفتن اشتها و حس سرخوشي و همچنين سرخ شدن گونهها و تپش قلب. عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر كدام از اين مراحل با ترشح مجموعهاي از مواد شيميايي همراه است كه واكنشهاي فيزيكي خاصي را سبب ميشود. محققان مجموعهاي از تركيبات شيميايي را شناسايي كردهاند كه در هر كدام از اين مراحل ترشح ميشوند.[۲۸]
مرحله اول
حس جنسي
حس شهوت نتيجه ترشح هورمونهاي جنسي تستوسترون و استروژن است. تستوسترون ويژه مردان نيست. مشخص شده كه اين هورمون در نيروي جنسي زنان هم تأثير عمدهاي دارد.
مرحله دوم
جذب شدن
اين مرحله وقتي است كه آدمها عاشق ميشوند و ديگر به هيچ چيز ديگر فكر نميكنند. آنها ممكن است حتي كم اشتها و كم خواب شوند و روزانه ساعتها به عشق جديدشان فكر كنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهي از مواد شيميايي از گروه پيامرسانهاي عصبي (neuro-transmitters) به نام مونو آمين نقش مهمي دارد. اين مواد عبارتند از:
دوپامين: كه با مصرف كوكائين و نيكوتين هم ميتواند فعال شود.
نوراپينفرين: كه به نام آدرنالين هم شناخته ميشود و افزايش آن در بدن ميتواند سبب عرق كردن و تپش قلب شود.
سروتونين: يكي از مهمترين تركيبات شيميايي عشق است كه ميتواند ما را بهطور موقت به حالت ديوانگي برساند.
مرحله سوم
حس وابستگي
اگر قرار باشد رابطهاي ادامه يابد، وابستگي، حسي است كه بعد از جذب شدن به يك نفر ايجاد ميشود و در صورتي كه مرحله جذب شدن همچنان ادامه يابد، ميتواند منجر به توليدمثل شود.
در اين مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبي ترشح ميشود كه در بروز حس وابستگي اجتماعي نقش دارد:
وازوپرسين: ماده شيميايي اي كه در مرحله تعهد طولاني مدت نقش دارد. آزمايشهايي كه روي موشهاي آفريقايي انجام شده، نشان ميدهد كه كاهش وازوپرسين در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بين شريكهاي زندگي و كاهش وفاداري ميشود.
اكسيتوسين: اين ماده به هنگام زايمان از غده هيپوتالاموس ترشح ميشود و به خروج شير از پستان كمك ميكند. از جمله كاركردهاي ديگر اين هورمون كمك به ايجاد پيوندي قوي بين مادر و فرزند است. اين هورمون در لحظه اوج لذت جنسي در هر دو جنس ترشح ميشود و اعتقاد بر اين است كه باعث محكم تر شدن رابطه بين بزرگسالان نيز ميشود.
ابعاد عشق
عشق داراي سه بعد است:[۲۹]
صميميت: احساس تعلق خاطر، وابستگي، دلتنگي و بيقراري در غيبت يار، آشكار كردن رازها و مخفي نكردن اسرار، بي مرزي و ارتباط دائم.
تمناي جنسي و عاطفي: تحريك جنسي توسط معشوق و لذت بخش بودن هر ارتباط فيزيكي و همچنين تمناي دائم نوازش و توجه توسط معشوق كه موجب ارضاي كامل و لذتبخش جنسي ـ رواني ميشود.
همدلي: همراهي و همنوايي و اشتراك نظر كامل، در كوتاه مدت هر گونه تصميم و انتخاب فرد منوط به ابراز نظر طرف ديگر ميشود و در دراز مدت هر گونه برنامهريزي براي آينده با مشاركت كامل دو طرف صورت ميگيرد.
ميزان عشق بستگي مستقيم به قدرت و باروري هر يك از اين ابعاد سهگانه مثلت عشق دارد هر چقدر ابعاد اين مثلث افزايش يابد، عشق قدرت و گستردگي و تأثير بيشتري در زندگي دو طرف خواهد داشت.
براساس اين نظريه انواع ديگر روابط ميان افراد بشر نيز مورد نظر قرار گرفتهاند:
ـ رابطه معمولي: فقدان همه ابعاد عشق كه شامل تمام روابط بشر با ديگران ميشود.
ـ دوست داشتن/ دوستي: دو طرف نوعي از صميميت را دارند اين رابطه به دوستي صميمي منجر ميشود.
ـ عشق جنسي: در غياب دو بعد ديگر عشق، تحريك جنسي و رابطه جنسي پس از مدتي ممكن است بدون ارتقاء با دو بعد ديگر بي هيچ نتيجهاي خاتمه يابد.
ـ عشق تهي: اين نوع رابطه معمولاً در ازدواجهاي از پيش تعيين شده كه خانوادهها بر دو طرف تحميل ميكنند رخ ميدهد و تنها داراي بعد همدلي است.
ـ عشق رومانتيك: در اين نوع رابطه بين دو نفر تمنا و ارضاي جنسي به همراه صميميت وجود دارد اما هنوز منجر به همدلي نشده.
ـ عشق همدلانه: معمولاً رابطهاي بين فرزندان و والدين و برادران و خواهران يا برخي ديگر از اعضاي نزديك خانواده يا دوستان بسيار صميمي است كه دو بعد صميميت و همدلي را دارد.
ـ عشق ابلهانه: هنگامي كه همدلي و ارضاي جنسي وجود دارد اما صميميت و اعتماد متقابل وجود ندارد، اين رابطه معمولاً دوام چنداني ندارد و منجر به تكامل و رشد زندگي دو زوج نميشود.
ـ عشق بارور: تنها رابطه عاشقانه تكامل يابندهاي است كه هر سه بعد عشق در روابط دو زوج بطور كامل و كافي وجود دارد و دو نفر با اتكاء به آن ميتوانند زندگي مشترك خود را آغاز كنند.
ديدگاههاي فرهنگي
اگرچه در مورد تعريف عشق و ماهيت آن در بين فرهنگهاي مختلف تشابهاتي وجود دارد و اغلب فرهنگها عشق را نوعي تعهد، دلسوزي، شفقت و شهوت ميدانند كه در همه انسانها وجود دارد، اما ميان اين فرهنگها اختلافاتي هم وجود دارد. براي مثال در هند كه معمولاً ازدواج طبق روال تعريف شده و سنتي صورت ميگيرد اعتقاد برآن است كه عشق ضرورت اوليه براي ازدواج نيست و عشق پس از ازدواج به وجود ميآيد؛ درحاليكه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است. در ايران براي بيان پديده عشق واژگان زيادي بچشم ميخورد، كه برخي از زمانهاي دور وجود داشتهاست. در متون اوستا و در گاتاها بارها از مهر و دوستي سخن ميان رفته و در متون به جاي مانده از زبان پارسي ميانه هم وجود دارد. واژگاني مانند آغاشه در اشعار رودكي بچشم ميخورد. مهر و عشق و آغاشه و شيفتگي و ايشكاي و دلدادگي و شيدايي همه از واژگاني هستند كه در ايران زمين براي پديده عشق به كار رفته يا ميرود. در اشعار هم بخشي از داستانهاي شاهنامه يا اشعار نظامي گنجوي و خواجوي كرماني و عيوقي و جامي و وحشي بافقي و اهلي شيرازي و… به بيان داستانهاي عاشقانه پرداخته و بسياري شعرا هم به بررسي ماهيت عشق در حالتي جدا از اوصاف صوفيه كاركردهاند مانند حافظ و سعدي و باباطاهر و خيام و رودكي كه هم غزل و هم رباعي عاشقانه و سوزناك دارند و هم به بررسي ماهيت و كارآمدي عشق پرداختهاند. در ادبيات صوفيه هم كه راه رسيدن به خدا و حق پاكي و محبت است براي جذب در راه خدا و جدايي از دنيا علاقههاي ذاتي به خدا را در درون خود ميپروردند و به حالتي از جذب در راه حق ميرسيدند كه بدان عشق عرفاني ميگفتند و اشعار بيشماري در همين مورد عشق سراييدهاند كه معشوق خود را خدا ميدانستند. مولوي و عطار و ابوسعيد ابي الخير و سنايي غزنوي از اين دسته شاعران هستند. پارهاي از شاعران مدح گوي درباري در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثلهاي عاشقانه زيادي استفاده نمودهاند. انوري و عنصري و عسجدي و فرخي سيستاني هم ازين دست شاعران هستند.[۳۰]
ديدگاههاي مذهبي
عشق در اديان اوليه تركيبي از تعهد جاذبهاي و عبادي به نيروهاي طبيعت بود (مشركان چند خدايي). بعدها در اديان جديدتر اين جذبه به سوي اشياء واحد و انتزاعي مانند خداوند، قانون، كليسا، و دولت سوق پيدا كرد (تك خدايي). ديدگاه سوم در اين زمينه به ديدگاه وحدت وجود معروف است و ادعا ميكند همواره بين آنكه ميپرستد و آنكه پرستيده ميشود تفاوت وجود ندارد. عشق حقيقتي است كه ما بر اساس آن در طي زمان خود را ناصحيح به صورت موجودي منزوي تفسير ميكنيم.
اسلام
قرآن در سورهٔ روم آيهٔ ۲۱ چنين آوردهاست:
و از نشانههاي خداوند اينكه همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد، تا در كنار آنها آرامش يابيد، و در ميانتان دوستي و رحمت قرار داد، آري در اين [نعمت] براي مردمي كه ميانديشند قطعاً نشانههايي است.
بر اساس ديدگاه مراجع شيعه، بيان عشق ميان دختر و پسر (بدون قصد ازدواج) گناه است، چرا كه ترس افتادن به گناه و ايجاد مشكلات ديگر در ميان است، وليكن خواستگاري براي ازدواج مانعي ندارد.[۳۱] تا وقتي كه نگراني از بروز گناه و فساد جنسي، در ميان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبي اشكالي ندارد.
از احاديث پيامبر اسلام است كه: «اگر مرد به زن خود بگويد «تو را دوست دارم» هرگز اين كلام از دل و ذهن زن خارج نميشود و همواره در خاطر او باقي ميماند»[۳۲]
در احاديثي كه از امامان شيعه نقل شده كه بايد عشق و دوستي نسبت به همه موجودات داشته باشيد تا آنجا كه حتي اگر شما سوار بر اسب خود به چشمه و رود آبي رسيديد و هم شما و هم حيوان تشنه بوديد ابتدا بايد حيوان را سيراب نماييد و بعد خود آب بنوشيد.
مسيحيت
اين بخش به هيچ منبع و مرجعي استناد نميكند. لطفاً با افزودن يادكرد به منابع قابل اعتماد برطبق اصول تأييدپذيري و شيوهنامهٔ ارجاع به منابع، به بهبود اين بخش كمك كنيد. مطالب بدون منبع ممكن است به چالش كشيده و حذف شوند.
در انجيل از عشق به عنوان مجموعهاي از اعمال و رفتارها نام برده شدهاست كه معنايي وسيعتر از ارتباط احساسي دارد. عشق مجموعهاي از رفتارهاي انسان است كه انسان بر اساس آنها عمل ميكند. در انجيل به افراد سفارش شده كه علاوه بر معشوق خود و حتي دوستانشان دشمن خود را نيز دوست داشته باشند. در انجيل از اين عشق فعال در قرنتيان ۸–۴: ۱۳ سخن به ميان آمدهاست:
عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نميكند، هرگز به خود نميبالد، مغرور نيست. گستاخ نيست و خودخواه نيست، به سادگي خشمگين نميشود، خطاهاي ديگران را به خاطر نميسپارد. عشق از همدمي با شيطان لذت نميبرد بلكه دوست دار حقيقت است. همواره حافظ است، همواره به ديگران اعتماد دارد، همواره اميدوار است و همواره پاينده است. عشق هرگز شكست نميخورد.
مباحث مربوط به تعريف عشق
در اغلب لغتنامهها «عشق» به عنوان علاقه شديد يا انس قلبي تعريف ميشود.[۳۳]
بهطور كلي «علاقه» يك حالت ذهني يا احساسي است كه در طي آن فرد براي كسي يا چيزي نگران و دلواپس است. همچنين توجه و علاقه به كسي همواره با عدم قطعيت مسئوليت پذيري و درك مخاطب همراه است و عامل ايجاد اضطراب است. مراقبت از اشياء مانند يك خانه معمولاً به صورت نگهداري و محافظت از آنها يا پذيرش مسئوليت در قبال آنها همراه است.
«دوستي» - رابطه يا همكاري مناسب بين دو فرد.
«وصال» - ذوب شدن عاشق در معشوق؛ حالت نهايي عشق راستين.
«خانواده» - افرادي كه از طريق اصل و نسب با يكديگر ارتباط دارند.
«پيوند روحي» - رابطه بين فرد و فردي كه جزئي از وجود وي است.
توماس جاي آورد عشق رايك عمل اختياري ميداند كه پاسخي احساسي به ديگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقاء شخصيت صورت ميپذيرد. آورد تعريف خود را در زمينههاي ديني، فلسفي، و علمي قابل استفاده ميداند. عشق يعني با خدا تنها شدن.
معشوق در ادب فارسي
معشوق در ادب فارسي كنايه از فردي است كه مورد عشق قرار گرفته، در مقابل وي عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق، زن است. عشق در ادبيات داراي مراحل و سلسله مراتبي است كه عاشق واقعي كسي است كه جان خود را در راه شناخت معشوق از دست بدهد
- سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۹۷ ۱۷:۰۱ ۷۳ بازديد
- ۰ نظر